دخترما بازم گیر سرفه های خشک وخشن شده وکلی اعصاب خودش ومارو تحت فشار قرار داده .
گلم حتی شبها تا صبح هم نمی خوابه وگاهی وقتی بیدارش میکنم همش میگه : مگه صب شده مونه بخواب تورو خدا
روز به روز بر معلوماتش افزون میشه وسوالهاش جالبتر از جمله :
-مونه چرا خدا معلوم نیست؟
-مونه تو چرا امروز سرحال نیستی؟
-من که اصلا بستنی نخوردم وشیر کاکائوی یخ ؟پس چرا بازم سرفه میزنم؟
-این داروا که میخورم چرا بازم سرفه میکنم؟
*******************
چند روز پیش که رفته بودیم دکتر روبه من :مونه به دکترسولی(صحیحش سوری) بگو بمن آمپول واسقری(منظور اسپری) واز اون داروی گیاهی که دونه داره (منظور پودر روتارین )نده .
من : پس مانی جونم چی بده؟
دخترکم : همون شربت آزیتون بده کافیه (بچم از بس شربت آزیترو مایسین خورده دیگه فول شده )
*******************
این بار دیگه دکتر بهش سی تی ورادیولوژی داد چون تعداد دفعات مراجعت مارو دید که از حد گذشته .
دیروز رفتیم سی تی کلی باهاش حرف زدیم که فقط یه دستگاه میاد ازت عکس ومیگیره و... خانوم میگه : من اصلا عکس گرفتنو دوس ندارم
ولی واقعا همکاری کرد چون دکتره میگفت :اگه همکاری نکنه مجبوریم بیهوشش کنیم ولی خدارو شکر به اونجا نرسید.منم کنارش وایسادم با یه روپوش محافظ به شکم خوابیده بود وسرشو ثابت کرده بودن وقراربود حرف نزنه ولی بانگاه قشنگش همش با لبخندش به من مادر دلداری میداد که هیچی نیست قربون اون قیافه ات بشم مانی .